Shabeh Akhar
dariush Lyrics


Jump to: Overall Meaning ↴  Line by Line Meaning ↴

سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه چه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری چه دستی و چه خنجری
چه قصه محقری چه اول و چه آخری

ندانستیم و دلبستیم نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه ها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود به زیبایی رویا بود
نمیدیدیم و میرفتیم هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو تو هم هرگز نپرسیدی

شبی که شام آخر بود به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه چه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری چه دستی و چه خنجری
چه قصه محقری چه اول و چه آخری

در آن هنگامه تردید در آن بن بست بی اُمید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پَر پَر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی شب پایان باور بود
سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی




نگفتم گفتنی ها رو تو هم هرگز نپرسیدی
تو هم هرگز نپرسیدی

Overall Meaning

The lyrics to Dariush's song Shabeh Akhar convey a sense of regret and missed opportunities in a relationship. The singer expresses his frustration at their lack of communication and understanding, highlighting the silence and unspoken words that were never expressed. The line "نگفتم گفتنی ها رو تو هم هرگز نپرسیدی" (I never told you the things that needed to be said and you never asked) reflects the missed chances to address important issues.


The second verse continues this theme of missed opportunities, with the singer acknowledging that they never truly understood each other despite their connection. They embarked on a beautiful journey together, filled with dreams and enchantment, yet they failed to see the shadows and challenges that accompanied them. The phrase "شکار سایه ها هستیم" (We are the hunters of shadows) implies that they were constantly chasing illusions and never truly grasping the reality of their relationship.


The bridge emphasizes the turmoil and inequality within their love, symbolized by the juxtaposition of love and a mirror. The singer reflects on the constant battles and the unbalanced dynamics that persisted between them, feeling trapped and unable to break free from this destructive cycle.


Overall, the lyrics of "Shabeh Akhar" speak to the regret and missed opportunities in a relationship, highlighting the lack of communication, understanding, and the constant struggle between love and self-reflection.


Line by Line Meaning

سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی
I couldn't understand your silence, you didn't comprehend my gaze.


نگفتم گفتنی ها رو تو هم هرگز نپرسیدی
I didn't say the words, you never asked about them either.


شبی که شام آخر بود به دست دوست خنجر بود
The night when dinner was the last, a dagger was in the hand of a friend.


میان عشق و آینه چه جنگ نابرابر بود
Between love and mirror, what an unequal battle it was.


چه جنگ نابرابری چه دستی و چه خنجری
What an unequal battle it was, both hand and dagger.


چه قصه محقری چه اول و چه آخری
What a humiliating story, both beginning and end.


ندانستیم و دلبستیم نپرسیدیم و پیوستیم
We didn't know, we got attached, we didn't ask, we went along.


ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه ها هستیم
But we never understood, we're hunting shadows.


سفر با تو چه زیبا بود به زیبایی رویا بود
The journey with you was beautiful, it was the beauty of a dream.


نمیدیدیم و میرفتیم هزاران سایه با ما بود
We didn't see, but we went, there were thousands of shadows with us.


در آن هنگامه تردید در آن بن بست بی اُمید
In that moment of doubt, in that hopeless deadlock.


در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پَر پَر بود
In that hour when the garden of love was filled with wind and feathers.


در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
In that hour, thousands of years were equal to a single moment.


شب آغاز تنهایی شب پایان باور بود
The night was the beginning of loneliness, the night was the end of belief.


تو هم هرگز نپرسیدی
You never asked either.




Writer(s): Ardalan Sarfaraz, Farid Zoland

Contributed by Elliot P. Suggest a correction in the comments below.
To comment on or correct specific content, highlight it

Genre not found
Artist not found
Album not found
Song not found
Most interesting comments from YouTube:

@shahinsh.3791

سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود
به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نا برابر بود
چه جنگ نا برابری
چه دستی و چه خنجری
چه غصه محقری
چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم
نپرسیدیمو پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه ها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود
به زیبایی رویا بود
نمی دیدیم و می رفتیم
هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمید
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامه تردید
در آن بن بست بی امید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پر پر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی شب پایان باور بود
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود
به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نا برابر بود
چه جنگ نا برابری
چه دستی و چه خنجری
چه غصه محقری
چه اول و چه آخری



@sinarostami2349

یکی دیگه از شاهکار های استاد ترانه سرایی اردلان سرفراز
سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارو تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام ِ آخر بود به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نا برابر بود


چه جنگ نابرابری چه دستی و چه خنجری
چه قصه ی محقری چه اول و چه آخری

 ♫♫♫

ندانستیم و دلبستیم نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه ها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود به زیبایی رویا بود
نمیدیدیمو میرفتیم هزاران سایه با ما بود

سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارو تو هم هرگز نپرسیدی

 ♫♫♫

در آن هنگامه ی تردید در آن بن بست بی اُمید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پَر پَر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب ِ آغاز تنهایی شب ِ پایان باور بود

سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارو تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام ِ آخر بود به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نا برابر بود

چه جنگ نابرابری چه دستی و چه خنجری
چه قصه ی محقری چه اول و چه آخری..



All comments from YouTube:

@setare1462

January 2020 , I still enjoy listening to this song 👍👍👍👍👍

@gitar2019

Outstanding as always. Love from Vancouver

@shahinsh.3791

سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود
به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نا برابر بود
چه جنگ نا برابری
چه دستی و چه خنجری
چه غصه محقری
چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم
نپرسیدیمو پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه ها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود
به زیبایی رویا بود
نمی دیدیم و می رفتیم
هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمید
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامه تردید
در آن بن بست بی امید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پر پر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی شب پایان باور بود
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود
به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نا برابر بود
چه جنگ نا برابری
چه دستی و چه خنجری
چه غصه محقری
چه اول و چه آخری

@iran-is7tm

ماشاالله

@babak6647

چه زیباست و چه معنای عمیقی دارد این شعر! ❤️ 👍

@laleh1368

@babak6647

@Laleh ❤️

@elydariushi1038

You are the best Dariush . We will always love you for ever <3

@hardyjaza4703

amazing song from the legand Dariush

@darrellrowe5693

incredible!!!!

More Comments

More Versions